در حالیکه بسیاری از نظامهای سیاسی جهان در برابر بحرانهای چندلایه فرو میپاشند، انقلاب اسلامی ایران نزدیک به نیمقرن، با تکیه بر منطق رهبری جهادی و ایمانمحور، نهتنها دوام یافته بلکه به الگوی پایداری و امید برای ملتهای مستضعف جهان بدل شده است؛ الگویی که با مدیریت هوشمندانه رهبر انقلاب، توانسته کشتی انقلاب را از امواج سهمگین جنگ، تحریم، فتنه و فشار روانی عبور دهد و در مداری بینظیر از اعتماد مردمی و تدبیر الهی، سپر حائل امت اسلام در برابر توطئههای جهانی شود.
با گذشت نزدیک به نیمقرن از پیروزی انقلاب اسلامی، کشور ایران همچنان بر تارک تاریخ بهعنوان نمونهای بیبدیل از مقاومت در برابر بحرانهای چندلایه جهانی میدرخشد. این پایداری، حاصل مجموعهای از تصمیمات و جهتگیریهای راهبردی است که در رأس آن رهبری انقلاب، با بینشی الهی و مدیریتی بحرانمحور، مسیر را از میان توطئهها، جنگها و بحرانهای سیاسی ـ فرهنگی گشود و کشتی انقلاب را از امواج سهمگین عبور داد.سخن از این واقعیت، تنها یادآوری یک موفقیت تاریخی نیست؛ بلکه اکنون و در میانهی دههی پنجم انقلاب، به پرسش بنیادی برای اندیشکدههای راهبردی غربی تبدیل شده که چرا نظامی که بنا بر تحلیلهای مکاتب سیاسی موجود میبایست دهها بار فروپاشیده باشد، نهتنها از میان نرفته بلکه بالنده و پویا به الگوی الهامبخش برای ملتهای مستضعف جهان بدل شده است؟ پاسخ این پرسش را باید در منطق رهبری جهادی و ایمانمحور جستوجو کرد؛ منطقی که نه از معادله قدرتهای جهانی، که از وعدههای الهی «وَجَعَلنا مِنهُم أئِمَةً یَهدونَ بِأمرِنا لَمّا صَبَروا» سرچشمه میگیرد.سه جبههی پایدار در مدیریت بحرانانقلاب اسلامی از روز نخست در سه جبههی همزمان درگیر جنگی پیچیده بوده است:۱. جبههی جهانی؛ تقابل مستقیم با آمریکا، شوروی سابق و قدرتهای چپاولگر که موجودیت انقلاب را به چالش کشیدند.۲. جبههی منطقهای؛ درگیری با رژیم صهیونیستی و رژیمهای عرب مرتجع که در دورهی جنگ تحمیلی، آشکارا به ایران ضربه زدند.۳. جبههی داخلی؛ مقابله با جریانهای نفوذ، ملیگرایان وابسته، روشنفکران مصنوعی و روحانینمایانی که امام خمینی در وصیتنامهشان، آنان را خطرناکتر از دشمنان خارجی خواندند.
در هر سه جبهه، مدیریت بحران رهبری، نه به معنای واکنش اضطراری، بلکه به مفهوم یک جهتگیری آرام و صبورانه بر اساس ایمان است. مصداق این رفتار در پنجم آذر ۱۳۷۶ رهبر معظم انقلاب در جمع بسیجیان به مناسبت هفته بسیج فرمایشات طلایی دارند. میفرمایند اگر یک رهبری مقتدر وجود داشته باشد، همه توطئههای آنها نقش بر آب خواهد شد. رهبری یعنی آن نقطهای که هر جا دولت، هر دولتی مشکلی داشته باشد، مشکلات لاعلاج دولت به دست رهبری حل میشود. هر جا که تبلیغات دشمن کاری کند تا مردم را به دولتها بدبین کند، اینجا نقش رهبری است که حقیقت را برای مردم روشن و توطئه دشمن را برملا میکند. آنجایی که میخواهند مردم را مأیوس کنند، رهبری است که امید به مردم میدهد. آنجایی که میخواهند یک توطئه سیاسی بینالمللی برای ملت ایران به وجود بیاورند، رهبری است که قدم جلو میگذارد و تمامیت انقلاب را در برابر توطئه قرار میدهد و دشمن را وادار به عقبنشینی میکند. آنجایی که میخواهند در بین جناحهای گوناگون مردم، اختلاف ایجاد کنند، رهبری است که میآید مایه الفت و مانع از تفرقه میشود. آنجایی که میخواهند صندوقهای انتخابات را خلوت کنند و مردم را از حضور در پای صندوقها و رأی دادن مأیوس کنند، رهبری است که به مردم الگو میدهد و میگوید که انتخابات وظیفه است. مردم اعتماد میکنند، وارد میشوند و حماسه عظیمی میآفرینند. آنجایی که جایگاه ابراز نظر مردم در مسائل انقلاب است، چشم مردم به دهان رهبری است.
این واقعیتها از بینش عمیق سیاسی، توان مدیریتی بینظیر، قدرت اعجابانگیز در تحلیل دشوارترین رویدادهای مهم سیاسی جهان، فراخنگری و سعه صدر، نفوذ کلام و قدرت تصمیمگیری در شرایط بسیار دشوار و بحرانی، از رهبری محوری قابل اعتماد و اتکا در بحرانها و لحظههای سرنوشتساز در جهان ساخته و میسازد که دشمنان انقلاب اسلامی را ـ چه بخواهند یا نخواهند ـ ناگزیر به پذیرش این واقعیت غیرقابل انکار ساخته است.الگوی رهبری پویا در لحظههای سرنوشتسازدر جریان بحرانهای پیاپی چهار دههی اخیر، نقطهی محوری همواره نقش رهبری در تبدیل تهدیدها به فرصتها بوده است. بر اساس همان منطق بیانیهی بسیجیان در سال ۱۳۷۶، هرگاه دولتها با مشکلات بهظاهر لاعلاج روبهرو شدند، رهبری با تشخیص دقیق و تدبیر الهی، مسیر گشایش را ترسیم کرد؛ آنجا که دشمن تلاش کرد با تبلیغات گسترده مردم را نسبت به مسئولان بدبین کند، رهبری با بیان حقیقت، مردم را به تمایز میان ضعف مدیریتی و راه انقلابی آگاه ساخت.در مقاطع مأیوسکننده، همان رهبری بود که امید را به مردم برگرداند؛ امیدی نه از جنس هیجان سیاسی بلکه از سنخ اطمینان به وعدهی الهی، که وقتی ملت در خط ایمان و ایثار بماند، نصرت الهی پابرجاست. نقشی چنین جامع، رهبری را از سطح «مدیریت بحران» به سطح «مدیریت امت» ارتقا داده است. این نوع مدیریت، مبتنی بر پیوند بین ایمان، تحلیل سیاسی و تصمیم لحظهای است؛ یعنی تشخیص همزمان «ماهیت توطئه»، «موقعیت مردم» و «ظرفیت دشمن». در نتیجه، بحرانها نه تنها انقلاب را تضعیف نکردند، بلکه به آزمونهای قدرت تبدیل شدند؛ آزمونهایی که توانستند نظام را از وابستگی، تردید و دوگانگی نجات دهند.
پیروزیهای معجزهآسا و منطق ثباتوقتی از «پیروزیهای معجزهآسا» سخن گفته میشود، مقصود انکار واقعیتهای نظامی یا سیاسی نیست، بلکه تأکید بر تأثیر عوامل غیرمحاسبهپذیر در معادله قدرت است؛ از جمله ایمان عمومی، وحدت مردم، و تدبیر الهی بر مدار ولایت. هماکنون نیز در هر بحران جدید جهانی، از جنگ ترکیبی گرفته تا فشارهای رسانهای، الگوی رهبری انقلاب نشان داده که چگونه میتوان با اتکا به مردم و تشخیص دقیق زمان واکنش، موازنهی قدرت را تغییر داد.بر پایهی همان جملهی رهبر انقلاب، «آنجا که دشمن میخواهد مردم را از حضور در انتخابات مایوس کند، رهبری است که الگو میدهد و حماسه میآفریند». این واقعیت، انقلاب را از خطر انفعال نجات داده است؛ چراکه امید و مشارکت مردمی، بزرگترین مؤلفهی خنثیسازی بحران است.مدیریت بحران بهمثابه نظام معرفتیدر این نگاه، مدیریت بحران صرفاً فن ادارهی بحرانها نیست، بلکه دستگاهی معرفتی و فرهنگی است که جهانبینی اسلامی را در رفتار سیاسی ترجمه میکند. از همینجاست که بیانات رهبر انقلاب در بحرانهای مختلف دارای ساختار خاصی است:نخست، تبیین حقیقت بحران برای مردم (افشای لایهی پنهان دشمن).دوم، بازسازی اعتماد ملی با تکیه بر ایمان عمومی.سوم، هدایت تصمیم نهایی به سمت بازگشت فعال مردم به صحنه.این سه مرحله، ستونهای اصلی مدیریت بحران انقلابی را میسازند؛ مدیریتی که نه از قدرت رسانهای غرب میترسد و نه به تبلیغات سطحی پاسخ احساسی میدهد. هدف آن، حفظ سرمایهی اجتماعی انقلاب در برابر نفوذ ذهنی دشمن است.
تحلیل رفتار دشمن و اعتراف استراتژیستهای غربیحتی نظریهپردازان غربی ناچار شدهاند نقش رهبری در ثبات ایران را بپذیرند. در میان بسیاری از تحلیلهای راهبردی در مراکز فکر غرب، جملهای مشترک به چشم میخورد: «ایران فرو نمیپاشد، چون منطقش بر ایمان و اعتماد مردم استوار است.» این اعتراف، در حقیقت بیان شکست الگوی کلاسیک براندازی بر پایهی فشار اقتصادی و روانی است.رهبری انقلاب، با تبدیل «مقاومت» از یک واکنش سیاسی به «سبک زندگی ایمانی»، ساختاری را پدید آورده که دیگر با تغییر دولتها یا نوسان شرایط جهانی، دچار تنش بنیادین نمیشود. چنین زمینهای دشمن را به این نتیجه رسانده که مقابله با ایران باید به حوزهی فرهنگی و ذهنی منتقل شود؛ چراکه در عرصهی سیاسی و امنیتی، شکست کامل را پذیرفته است.نقش مردم در مدیریت رهبریدر نگاه رهبری، مردم نه مخاطب که عامل مدیریت بحراناند. در هر مرحله از تهدید، از جمله جنگ، تحریم، یا توطئهی رسانهای، این مردماند که با هوشیاری، فهم درست از شرایط و اعتماد به گفتار رهبری، عمل خود را تنظیم میکنند. رهبری نیز با ابزار کلام و استدلال، این فهم را عمق میبخشد و جهت میدهد. در واقع رابطهی میان مردم و رهبر، رابطهی میان «تحلیل» و «عمل» است؛ تحلیلی که از رأس نظام با بیانی روشن و صبورانه عرضه میشود و عملی که در میان جامعه به رفتار منسجم تبدیل میگردد.
این مدل، در بحرانهای جهانی اخیر نیز آشکار بود. وقتی حملهی روانی رسانهها، تلاش کرد اعتماد مردم را نسبت به آیندهی انقلاب کاهش دهد، رهبری با تأکید بر صبر و امید و با بیاناتی کوتاه اما راهبردی، توانست جهت عمومی جامعه را به سمت پایداری و آرامش تغییر دهد. چنین اثرگذاری، از جنس کاریزمای صرف نیست، بلکه ناشی از عمق فکری، قدرت تحلیل جامع، و شناخت دقیق از انسان و جامعه است.جمعبندی نهاییانقلاب اسلامی در مسیر پویا و پرچالش خود، از بحرانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی عبور کرده، اما راز این عبور، در روش ادارهی بحران بر مدار ایمان و رهبری نهفته است. رهبری در معنای حقیقیاش، نقطهی اتصال میان حکمت الهی و واقعیت زمینی ملت است؛ او نه فقط تصمیمگیر در موقعیتهای بحرانی، بلکه آموزگار صبر، امید و روشنبینی سیاسی است. از همینجاست که ایران قوی، در برابر امواج فتنهها ایستاده و به سوی قلههای سعادت و فلاح در حرکت است؛ زیرا در رأس این نظام، مدیریتی قرار دارد که بحران را نه تهدید، بلکه لحظهی آشکار شدن قدرت ایمان میداند.#جمعیت_جانبازان_انقلاب_اسلامی #حسن_حمیدزاده












