به حسن خلق تو اين هستی آبرو دارد
شعری در وصف خاتم المرسلین حضرت محمد ابن عبدالله صلوات الله علیه وآله توسط جانباز ۷۰ درصد بهروز ساقی عضو شورای مرکزی جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی
شبي كه نام تو را عشق بر زبان آورد
به جسم مرده ی هستی نويد جان آورد
كنار بركه ی هستی نشسته بود خدا
و دل به زلف سياه تو بسته بود خدا
بنفشهای كه در آن بركه بود بو مي كرد
تو را ز خويشتن خويش آرزو می کرد
كه ناگهان دل تنهایی اش گرفت و شكست
فرشتهای به تسلی كنار بركه نشست
فرشته بال و پري زد گلي به آب افتاد
و نام توبه زبان گل و گلاب افتاد
تو خندهای زدی از مهر ای ستاره ی عشق
به جان خرمن شب شعله زد شراره ی عشق
شب عدم چو به روز وجود می گرويد
به دين پاك تو بود و نبود می گرويد
چه شور و شوق عجيبی برای خلقت داشت
مدام بذر محبت در انجمن می كاشت
صدای بال ملائك در آسمان پيچيد
خدا برای تو انجم در آسمان ميچيد
تو انفجار بزرگی و هستی هستی
شراب ناب اميدی و مستی مستی
گرفته دامن لطف تو را بهار وجود
نبوداگر نفس سبز تو بهار نبود
زمين به يمن وجود تو آسمان دارد
و شب قدوم تو را ماه و اختران دارد
از ارتفاع تو هستی فرود می آيد
عدم به شوق تو در اين وجود می آيد
اگر برای تو باشد وجود می ارزد
كرشمه ی تو به بود و نبود می ارزد
همه وجود تو زيباست، كار کارِ خداست
و صنع چشم سياه تو شاهكار خداست
تو ای عصاره ی پاكی حبيب او شدهای
برای خاكی و افلاكی آبرو شدهای
به روی توست که گلزار رنگ و بو دارد
به حسن خلق تو اين هستی آبرو دارد
بهروز ساقی{jcomments on}