سالگرد شهادت امام نهم حضرت جواد الأئمه را به تمامى شيعيان آن بزرگوار تسليت مى گوييم ، و اميدواريم خداوند متعال توفيق آن را به ما عنايت فرمايد كه پيرو آن بزرگوار و سائر امامان بوده و عمل به دستورات دين و شريعت حضرت سيد المرسلين صلوات الله عليه و آله را سر لوحه زندگانى خويش قرار دهيم.
تولد
حضرت امام جواد(عليه السلام) در شهر مدينه و در سال 195 هجرى قمرى در شب جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان ديده به جهان گشود. پدر آن حضرت امام على بن موسى الرضا، و مادرش خانمى بود به نام سبيكه، از اهالى نوبه كه يكى از مناطق آفريقاست، و بعضى نيز گفته اند كه نام مادر آن حضرت خيزران بود، و بعضى گفته اند كه مادر آن بزرگوار از طائفه ماريه قبطيّه همسر رسول خدا و مادر ابراهيم فرزند رسول الله بوده است.
بحار الانوار جلد 50 صفحه 1
اسماء و القاب امام جواد(عليه السلام)
اسم آن حضرت محمد، و بعض القاب آن بزرگوار عبارت است از : تقى، منتجب، جواد، و مرتضى، و كنيه ايشان أبوجعفر بوده است كه به ايشان در زبان اهل حديث أبوجعفر دوم مى گويند، زيرا أبوجعفر اول حضرت امام محمد باقر(عليه السلام) بوده است.
اولاد آن بزرگوار
اولاد آن حضرت عبارت بودند از : 1ـ امام هادى عليه السلام 2ـ موسى مبرقع، 3 و 4 دو دختر به نامهاى فاطمه و امامه.
سلاطين زمان آن حضرت
آن حضرت در زمان مأمون و معتصم عباسى زندگانى مى كردند، و دختر مأمون به نام ام الفضل همسر ايشان بودند، كه بنا بر بعضى از نقل ها حضرت به وسيله ام الفضل و به دستور معتصم با زهر به شهادت رسيدند. البته تذكر اين نكته لازم است كه امام جواد(عليه السلام) از ام الفضل داراى اولادى نشدند و مادر امام هادى(عليه السلام) خانم بزرگورى بودند به نام «سمانه مغربيّه» .
نصّ بر امامت حضرت جواد(عليه السلام)
صفوان بن يحيى كه يكى از بزرگان اسلام و يكى از راويان حديث از امامان معصوم است مى گويد :
به حضرت رضا(عليه السلام) گفتم : پيش از آنكه خداوند حضرت أبا جعفر را به شما عنايت كند از شما درباره امام بعد از خودتان مى پرسيديم و شما مى فرموديد : خداوند پسرى به من عنايت خواهد كرد، خداوند اين فرزند را به شما داد و چشم ما روشن شد، خدا نياورد آن روزى را كه شما از دنيا برويد، اما اگر چنين روزى آمد چه كسى امام ما است؟ حضرت با دست اشاره به امام جواد كرد كه آنجا ايستاده بود.
گفتم : قداى شما شوم اين سه ساله است! حضرت فرمود : اين به او ضررى نمى رساند، عيسى كمتر از سه سال داشت كه قيام بر حجت نمود.
ارشاد شيخ مفيد ج 2 ص 266 .
در روايت ديگر معمربن خلاّد كه يكى از روات شيعه است نقل مى كند كه از امام رضا(عليه السلام) شنيدم كه فرمود : اين أبو جعفر است كه جانشين من است و مقام من از آن اوست، و سپس فرمود : ما اهل بيتى هستيم كه خردسالانمان از بزرگسالان ارث مى برند، كه مقصود آن حضرت ارث امامت و علوم اسلامى است.
البته به دو نكته بايد توجه داشت، اول : آنكه اسامى و اوصاف امامان بزرگوار شيعه بر زبان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) جارى شده كه در كتب روائى موجود است، و نكته دوم آنكه مشابه دو روايتى كه در بالا ذكر شد روايات زياد ديگرى كه تصريح به امامت امام جواد(عليه السلام)دارد وارد شده كه ما به علت رعايت اختصار از آنها صرف نظر كرديم، كسانى كه طالب باشند مى توانند به مجلّد 50 ـ از كتاب بحار الانوار مراجعه فرمايند.
معجزات و كرامات حضرت جواد(عليه السلام)
آنچه مسلم است آن است كه افراد با معرفت مى توانند امام را از راه علم و دانش او بشناسند، لكن گاهى لازم است تا افراد خفته به وسيله اعجاز و يا كرامتى متنبّه شوند، در مورد امام جواد(عليه السلام) اين مسأله بيشتر مورد نياز بوده است، زيرا آن حضرت در سنين كودكى قرار داشت و براى افرادى خاص پذيرفتن امامت آن حضرت مشكل بود، گرچه افرادى از بزرگان و پيران قوم كفش آن حضرت را جلوى پايش جفت مى كردند، لذا در زندگى آن بزرگوار كرامات زيادى واقع شده و نوشته اند كه ما مختصراً به چند مورد اشاره مى كنيم.
1ـ على بن اسباط ـ از راويان معروف ـ مى گويد : امام جواد(عليه السلام) را ديدم كه به طرف منى مى آيد، نگاه دقيق به او دوختم و به سراپاى او نگاه مى كردم تا براى مصريان قياقه او را توصيف كنم. آن بزرگوار به سجده افتاد و سپس گفت : همانا خداوند متعال در امامت احتجاج كرده به مثل آن چيزى كه در نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرموده است : « وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً » ما در كودكى پيامبرى به او داديم، و نيز فرموده است : زمانى كه به منتهى درجه قدرت خود رسيد، و نيز فرموده است : زمانى كه چهل ساله شد، بنابراين جائز است كه خداوند حكمت را به او بدهد در حالى كه كودك است، و جائز است كه اين كار در چهل سالگى انجام پذيرد. كه دراين روايت امام (عليه السلام) از ضمير راوى اطلاع داشته و جواب او را داده است.
بحار الانوار جلد 50 صفحه 37
2ـ شخصى به نام امية بن على القيسى مى گويد : من و حماد بن عيسى به خانه امام جواد(عليه السلام) در مدينه رفتيم تا با آن بزرگوار وداع كنيم، آن حضرت فرمود : امروز بيرون نرويد بلكه فردا براى مسافرت حركت كنيد، وقتى از خانه آن حضرت بيرون
آمديم، حمّاد گفت : من مى روم زيرا بار و اساس من حركت كرده است، من گفتم : لكن من مى مانم. سپس حمّاد رفت و در آن شب در ميان دره اى كه قافله در آن حركت مى كرد سيل آمد و حمّاد غرق شد، و قبر او نيز در همان مكان است.
بحار الانوار جلد 50 صفحه 43
3ـ شخصى به نام ابن حديد مى گويد : با عدّه اى براى حج خانه خدا عازم شديم، در راه زندان قافله ما را غارت كردند، وقتى به مدينه رسيدم در راه با امام جواد(عليه السلام) برخوردم. پس با او به منزل رفتيم و داستان را براى آن حضرت گفتم، ايشان دستور دادند لباس براى من آوردند، و خود مقدارى دينار دادند و فرمودند : اين دينارها را بين رفقايت به همان مقدار كه از دست داده اند تقسيم كن، مى گويد : وقتى پول مال باخته ها را دادم نه چيزى از آن دينارها كم آمد و نه زيادى باقى ماند.
در اين جا به همين اندازه اكتفا مى كنيم، علاقمندان مى توانند به جلد 50 بحارالانوار مرحوم مجلسى مراجعه فرمايند.
فضائل و مناقب امام جواد(عليه السلام)
مرحوم مجلسى در بحارالانوار ج 50 ص 91 داستانى را از كتاب كشف الغمّه اربلى (ره) نقل كرده است كه ترجمه آن چنين است.
ايشان از شخصى به نام محمد بن طلحه نقل مى كند كه گفت : بعد از شهادت امام رضا(عليه السلام) مأمون به بغداد آمده بود، اتفاقاً روزى به شكار مى رفت، از كوچه ها كه مى گذشت افراد به كنارى مى رفتند و راه را باز مى كردند، اتفاقاً در يكى از كوچه ها نوجوانان ايستاده بودند كه كاروان مأمون آمدند، همه آنها با شتاب گريختند جز امام جواد(عليه السلام) كه در آن هنگام سن ايشان در حدود يازده ساله بود.
مأمون نزديك آن حضرت آمد و پرسيد : چرا وقتى بچه ها رفتند تو نرفتى؟ آن حضرت بلافاصله فرمود : نه كوچه تنگ بود كه من با رفتن خود راه تو را باز كنم ، و نه كار خلافى مرتكب شده بودم كه از تو بترسم ، و گمان نمى كنم تو بدون سبب بى گناهى را بيازارى.
مأمون را از كلام آن حضرت خوش آمد و از او پرسيد : اسم تو چيست؟ فرمود : محمد. دوباره پرسيد : فرزند كه هستى؟ فرمود : من فرزند على بن موسى الرضا هستم.
منقبت ديگرى كه بايد جزء كرامات آن حضرت شمرده شود چيزى است كه مرحوم مجلسى(ره) در بحار از ارشاد شيخ مفيد(قدس سره) نقل كرده است. و آن اين كه وقتى حضرت جواد(عليه السلام) از بغداد به طرف مدينه مى رفتند به دروازه كوفه رسيدند، عده زيادى از مردم هم براى بدرقه آن حضرت آمده بودند، نزديك غروب آفتاب به محلى رسيدند و از مركب فرود آمده و داخل مسجد شدند، و در صحن مسجد درخت سدرى بود كه ميوه نمى داد، حضرت امام جواد(عليه السلام) كوزه آبى خواست و سپس پاى درخت با آن آب وضو گرفتند.
نماز مغرب را با مردم خواندند، در ركعت اول سوره حمد و إذا جاء نصرالله، و در ركعت دوم حمد و قل هوالله احد، و
پس از نماز نوافل را خوانده و دو سجده شكر بجاى آورده و از مسجد خارج شدند.
وقتى حضرت در صحن مسجد به درخت سدر رسيدند مردم نگاه كردند و ديدند كه درخت بارآور شده و ميوه تازه داده است، مردم از آن ميوه ها تناول كردند و آن را شيرين و گوارا يافتند.
لازم به ذكر است كه فضائل امامان معصوم و از جمله حضرت جواد الائمه(عليه السلام) بقدرى زياد است كه احصاء آن مشكل است و آنچه در اين مناسبتها ذكر مى شود به عنوان نمونه و مثال است. و اين نكته را نيز بايد توجه داشته باشيم كه فضائل بزرگى همچون علم فراوان، بندگى تام و تمام خداوند، سجاياى برگزيده اخلاقى، و امثال اينها است كه امامام معصوم را سرآمد همه انسانهاى شريف و بزرگوار قرار داده است.
شهادت امام جواد(عليه السلام)
معتصم عليه اللعنة و العذاب آن حضرت را از مدينه به بغداد احضار كرد و آن حضرت در اواخر محرم سال دويست و بيست به مدينه وارد شدند و در آخر ذوالقعده همان سال از دنيا رفتند، آنچه مرحوم مفيد نوشته است اشعار به آن دارد كه شهادت آن حضرت ثابت نيست، لكن علاوه بر قرائن كه عبارت از احضار جبرى آن حضرت از مدينه و وفات آن بزرگوار پس از مدت كوتاهى «كمتر از يك سال » است، مرحوم مجلسى در جلد 50 بحار الانوار صفحه 17 از كتاب عيون المعجزات نقل كرده است كه به دستور معتصم و به وسيله امّ الفضل دختر مأمون آن حضرت را مسموم نمود، و العلم عندالله.
آن حضرت در 27 ذى القعده سال 220 در سن 24 سال و چند ماه به شهادت رسيد.
سلام ما بر تو اى امام جواد روزى كه به دنيا آمدى، و روزى كه به شهادت رسيدى، و روزى كه در قيامت براى شفاعت امت جدّت به پاى مى خيزى. و سلام ما بر پدران بزرگوار، و فرزندان معصومت باد.
دوباره قلقله در عرش کبریا افتاد عزیز فاطمه ابن الرضا ز پا افتاد
اگر غلط نکنم این حسینِ دیگر بود ولی نگفت کسی، زیر دست و پا افتاد
ز صدرِ زین نه، ولی بر زمین بصورت خورد بروی چهره ی او مثل پنجه، جا افتاد
همینکه زهر اثر کرد زانویش خم شد میان حجره ی دربسته بی صدا افتاد
ز سوز تشنگی آهسته گفت یاجدّاه بیا که بر جگرم آتشِ جفا افتاد
نه گیرِ شمرِ لعین، گیرِ اُمِ فضل اینبار به شعله های عطش، حجت خدا افتاد
میان هلهله ها، ناله های او گم شد و ظرف آب ز دست کنیزها افتاد
بروی بام، تنش را کشان کشان بردند و بارها سرش از پِلّه، بی هوا افتاد
کبوترانِ حرم، خوب سایه گستردند ولی حسین به گودالِ پر بلا افتاد
کفن به پیکر بابای خویش، چون پوشاند نگاهِ هادیِ دین سوی کربلا افتاد
نداشت خواهری از غصه اش بمیرد باز هزار شعله ز داغش بجان ما افتاد
شاعر: محمود ژولیده
{jcomments on}
Add comment
برای عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را وارد کنید.