از آنجا که با «خوشخیالی» بنا را بر صدق و صحت اظهارات آقای روحانی از بی خبریاش از تاریخ اجرای سهمیهبندی و افزایش قیمت بنزین میگذاریم، اما کمی که دقیق شویم، این ادعا مصداق اتم و اکمل ضربالمثل «عذر بدتر از گناه» است.
«علیرضا قربانی» در یادداشتی نوشت: از وقتی که خبر بیخبری حسن روحانی از تاریخ اجرای سهمیهبندی و افزایش قیمت بنزین دست به دست و دهان به دهان منتشر شده و باب و بحثی جدید در باره چگونگی مدیریت کشور ایجاد کرده است، بدون استثنا همه کسانی که در فضای مجازی و حقیقی با آنها برخورد کردهام چنین ادعایی را نمیپذیرند که آقای رئیسجمهور از زمان اجرای طرحی با این درجه اهمیت و با تبعات قابل پیشبینیاش «بیخبر» بوده باشد و مثل بعضیها صبح روز بعد از ماجرا مطلع شود.
با این حال از آنجا که مأمور به خوشگمانی هستیم و حتی بالاتر از آن با «خوشخیالی» بنا را بر صدق و صحت اظهارات آقای روحانی از بیخبریاش از تاریخ اجرای طرح خسارتبار اخیر میگذاریم، اما کمی که دقیق شویم، این ادعا مصداق اتم و اکمل ضربالمثل «عذر بدتر از گناه» است. حتی اگر از این موضوع صرفنظر کنیم که بخش قابل توجهی از مردم عادی در دورترین نقاط کشور ساعتها پیش از آغاز طرح سهمیهبندی و افزایش قیمت بنزین از آن باخبر شده و در مقابل جایگاههای عرضه بنزین صف ایجاد کردند تا به غنیمت باکی بنزین ارزانتر ذخیره کنند، چطور میشود که رئیسجمهور کشور تا ساعتها بعد از اجرای طرح از آن باخبر نشده باشد؟!
آقای روحانی که سابقه نظرسنجی روزانهاش از قیافه مردم از پشت شیشه دودی اتومبیل شهرت عام وخاص یافته است، احتمالا در مسیر بازگشت به خانه در عصر یا شب اجرای طرح مذکور، باید با مشاهده ناراحتی و عصبانیت چهره رهگذران تهرانی - حتی بالانشینهای ولنجک- ، برایش این پرسش ایجاد میشد که مگر چه شده است؟!
عذر بدتر از گناه بیخبری از آغاز طرح ضربتی و غافلگیرانه سهمیهبندی بنزین، آنگاه آشکارتر میشود که پیش از آن بسیاری از کارشناسان و حتما به طریق اولی دستگاههای امنیتی پیشبینی کردهبودند که در شرایط ملتهب منطقه، جامعه خسته و عصبانی از بیتدبیری مسئولان اجرایی، کشور ایران نیز مستعد ایجاد زمینه بروز حوادث جبران ناپذیر است، آنگاه در چنان شرایطی رئیسجمهور کشور شب با خیال آسوده سر به بالین میگذارد تا طرحی که به فاصله کوتاهی هزاران میلیارد تومان خسارات مالی بر کشور تحمیل کرد و جان بسیاری بر سر آن نهاده شد و بهانه به دست دشمنان داد تا در میانه جنگی تمامعیار، تصویری ملتهب از کشور ترسیم کنند، به مرحله اجرا گذاشته شود. خساراتی که اگر ورود هوشمندانه رهبر انقلاب نبود، معلوم نبود چه سرانجامی مییافت.
«مسئولیتپذیری» برای آنچه بر سر مردم آمده، حداقل انتظاری است که از مدیران عالی اجرایی کشور میرود و در این میان فرافکنی و «مقصر تراشی» و اعلان بیخبری از زمان اجرای چنان طرحی، توسط افکار عمومی به آسانی قابل پذیرش نیست. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که زیردستان رئیسجمهور دستور او برای بیاطلاع نگه داشتنش از تاریخ آغاز طرح سهمیهبندی بنزین را رعایت کرده باشند، بازهم بیخبر ماندن از اجرای طرحی که در همان ساعات نخست واکنشها و بازتابهای وسیعی ایجاد کرد، غیر قابل پذیرش است، چرا که رئیسجمهور حداقل در جمع خانواده باید از آنچه در قلمرو حاکمیت او میگذرد باخبر میشد، مگر آنکه خدای نکرده رابطه این خانواده با خانواده بزرگ ایران قطع باشد و از مشکلات مردم حرف و خبری در آن مطرح نباشد یا رئیس کشورش، حتی اخبار رسمی پایان شب رسانههای داخلی یا خارجی را رصد نمیکند، تا فردا صبح صدای آن را بشنود! (ناخواسته یاد داستانی از مولانا جلالالدین افتادم از دفتر سوم مثنوی که:
این مَثَل بشنو که شب ، دزدی عَنید / در بُنِ دیوار ، حُفره می بُرید
نیم بیداری که او رنجور بود / طقطقِ آهسته اش را می شنود
رفت بر بام و ، فرو آویخت سر / گفت او را ، در چه کاری ای پدر؟
خیر باشد ، نیم شب چَه می کنی ؟ / تو کیی ؟ گفتا : دُهُل زن ای سَنی
در چه کاری ؟ گفت : می کوبم دُهُل / گفت : کو بانگِ دُهُل ای بوسُبُل؟
گفت : فردا بشنوی این بانگ را / نعرۀ یا حسرتا واویلَتا...)
دستور مؤکد آقای روحانی به مجریان طرح که او را هم از تاریخ آغاز طرح پر حاشیه سهمیهبندی و گرانی بنزین «بیخبر» نگه دارند، میتواند نوعی «تغافل» عمدی هم ارزیابی شود. اصلا چرا باید رئیسجمهور چنین دستوری صادر کند که زمان اجرای آن را به من هم نگویید؟! فرض کنیم آقای روحانی از تاریخ و ساعت دقیق آغاز اجرای این طرح اطلاع میداشت. آیا اتفاق خاصی رخ میداد یا ممکن بود مثل دفعه پیشین خبر ماجرا به گوش خبرگزاریها برسد و عملیات متوقف شود؟ این نوعی فرار به جلو برای دامن کشیدن از پذیرش مسئولیت و فراهم آوردن زمینه «عذر» بیخبری نیست؟!
اظهارات رئیسجمهور درباره واگذاری کار به وزیر کشور و بیخبری از تاریخ و زمان آغاز طرحی که قطعا پیوستهای امنیتی آن باید درجه بالایی از احتمال التهاب و آشوب را پیشبینی کرده باشند، میتواند به حرف و حدیثهایی که درباره شیوه مدیریت اجرایی و رها کردن کارهای کشور مطرح است، بیشتر دامن زده و شایعات مربوط به آن را قوت بخشد.
دولتی که عنوان پر طمطراق «تدبیر و امید» را یدک میکشد، با همین شیوه مدیریتی به جایی رسیدهاست که نزدیکترین حامیان و ائتلاف کنندگان با آن هم تلاش میکنند حساب خودشان را جدا کنند. متأسفانه نیاز به کنکاش زیادی نیست که بفهمیم، سرمایه اجتماعی اعتماد مردم به دولت به شدت آسیب دیده و ادامه کار بدون پشتوانه مردمی برای ماههای طولانی پیش رو تا پایان دولت فعلی، حتی اگر عزم و ارادهای برای کار و خدمت باشد را با مشکلات اساسی روبرو میکند و ماجرا وقتی سختتر میشود که خدای نکرده مشکلاتی پیش بیاید که نیاز به اعتماد و حمایت مردم باشد. هرچند خوشبختانه حضور حماسی مردم در روزهای پس از التهاب و فتنهای که با بیتدبیری محض بر آن بنزین پاشیدند، نشان داد، وقتی پای امنیت ملی و حیثیت کشور و موجودیت نظام و انقلاب وسط باشد و اگر لازم شود، مردم میتوانند حتی حساب دولت و رئیسجمهور منتخبشان را هم از نظام جدا کنند و ضمن انتقاد از بیعملی و بیتدبیری ناشی از انتخابی نادرست، راه سوء استفاده از این بیتدبیری را بر دشمنان بدخواه سد کنند.