دولتی که هر لحظه منتظر آغاز جنگ و موشکباران شهرهای خود از شمال تا جنوب است، چگونه میتواند برای آینده خود برنامهریزی کند و به اجرای آن امیدوار باشد؟ بنابراین در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم رژیم صهیونیستی دیگر آینده ندارد.
سعدالله زارعی نوشت: پیروزی فلسطینیها در جنگ اخیر قابل پیشبینی بود چرا که رژیم صهیونیستی در 16 سال گذشته در هیچ جنگی پیروز نشده و نه در جنگ با لبنان و نه در جنگ با غزه به دستاوردی نرسیده بود. از آن طرف دست این رژیم برای مقاومت فلسطین کاملاً رو بود. اسرائیل فقط میتوانست شهر غزه را مورد تهاجم قرار دهد و در سطحی تلفات انسانی بگیرد که خود این موضوع هم یک نقطه ضعف برای او به حساب میآمد چرا که امکان دفاع از اقدامات جنایتبار او را از مدافعانش میگرفت. درخصوص این جنگ نکاتی وجود دارد:
1- رژیم صهیونیستی اصولاً گمان نداشت که بدون آنکه به طرف فلسطینی در غزه حمله کند، از سوی آن مورد حمله قرار گیرد و از این رو این رژیم، جنگ را یک دستور کار اسرائیلی به حساب میآورد. در واقع رژیم در دو سال گذشته، نتوانست متوجه آمادگی تدریجی فلسطینیها برای تهاجم به خود شود. به همین دلیل بلافاصله پس از آنکه در روز دوشنبه جنگ، با شلیک موشکهای غزه به سمت «شهرکنشینهای مزدور» آغاز شد، محافل صهیونیستی و حتی از درون ارتش، اعتراضها به سرویس اطلاعات نظامی اسرائیل شروع شد. در واقع این عدم پیشبینی اولین شکست اسرائیل در این جنگ به حساب میآید.
2- دومین نکته، انفعال مطلق رژیم صهیونیستی در این جنگ بود. وقتی شلیک موشکها از غزه به سمت شهرکهای یهودی قدس شروع شد، رژیم بلافاصله سه دلیل آغاز این جنگ را به نفع جنبش مقاومت حل و فصل کرد یعنی اجرای حکم دادگاه عالی علیه محله «شیخ جراح» را متوقف کرد، نظامیان مستقر در صحن مسجدالاقصی را از آنجا خارج کرد و گفت که مانع صدمه زدن یهودیان شهرکها به مسلمانان ساکن قدس خواهد شد.
رژیم توقع داشت با این اقدام تعجیلی فضای قدس و کرانه باختری آرام شده و بحران فروکش کند اما این اتفاق نیفتاد و ساکنان قدس و کرانه در بخشهای مختلف با نیروهای نظامی رژیم درگیر شدند و همه چیز حکایت از یک انتفاضه فراگیر میکرد.
پس از این بود که رژیم با شش ساعت تأخیر، حملاتی را متوجه غزه کرد اما در عین حال در ساعات اولیه تلاش کرد تا به گونهای عمل کند که تلفات انسانی نگیرد چرا که برحسب تجربه، دریافته بود هر چه تعداد شهدا به خصوص کودکان و زنان کمتر باشد، اداره جنگ برای او آسانتر خواهد بود. اما جنگ آغاز شده بود و مواضع اعلامی فرمانده ارشد ارتش از تصمیم رژیم بر به دست آوردن پیروزی سریع حکایت میکرد. فرمانده ارتش حتی از لزوم حمله زمینی به غزه حرف میزد.
این در حالی بود که رژیم اسرائیل به طور واقعی نه دنبال گسترده کردن دامنه جنگ و نه در مورد حمله زمینی به جمعبندی رسیده بود. در این میان فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد زدن 250 نقطه در غزه را در دستور کار دارد و گمان میکرد ظرف چند ساعت با زدن این نقاط میتواند هم گردانهای مقاومت را از گردونه خارج کند و هم به جنگ خاتمه دهد اما واضح بود که موضعگیری و اقدام ارتش بر مبنای اطلاعات و تصمیمگیری دقیق نبود.
چرا که طبعاً وقتی گردانهای مقاومت وارد عملیات شدند، مقاومت از قبل فکری برای جابهجایی امکانات و نیروهای خود کرده بود. در اینجا اسرائیل به همان وضعی گرفتار شد که در جنگ 33 روزه با حزبالله مواجه گردید؛ در آنجا هم حزبالله قبل از آغاز جنگ امکانات و نیروهای خود را جابهجا کرده بود و لذا بمبارانها نتوانستند به توانایی آن آسیب وارد کند.
اسرائیل دو ساعت پس از آغاز جنگ، 250 نقطه را زد اما از دامنه شلیک موشکها به مناطق مختلف کاسته نشد و لذا اسرائیل از همان روز اول، با مقامات مصر و قطر تماس گرفت تا آتشبس برقرار شود. در اینجا هم ارتش با محاسبات غلط و بر مبنای گذشته با مصریها وارد گفتوگو شد و این در حالی بود که سقف خواستههای طرف فلسطینی بالا رفته و در صدد بود از این رژیم امتیاز بگیرد. اسرائیل با درخواست آتشبس وارد قاهره شد و پس از مواجه شدن با خواستههای جدید طرف فلسطینی دست خالی این شهر را ترک کرد.
3- جنگ از نظر زمانی در «زمان مناسب» اتفاق افتاد و این از هوشمندی طرف فلسطینی و غافلگیری طرف اسرائیلی خبر میدهد. رژیم صهیونیستی پس از آنکه علیرغم برگزاری چهارمین انتخابات پارلمانی طی دو سال، نتوانست در مورد تشکیل کابینه جدید به موفقیتی نایل آید و اختلافات میان احزاب و نهادهای مختلف آن بالا گرفته بود، با جنگ مواجه شد و چون هنگامه، هنگامه انتخاب دولت بود، جنگ نمیتوانست آنان را به سمت موضع واحد ببرد.
کما اینکه این بار وقتی جنگ شروع شد علیرغم آنکه شروعکننده آن حماس و جهاد اسلامی بودند، حملات اسرائیلیها بیش از آنکه علیه جنبشهای مقاومت فلسطینی باشد، علیه نتانیاهو و ارتش صورت گرفت. نکته دیگر این است که این جنگ زمانی آغاز شد که طرفهای عربی حمایتکننده رژیم صهیونیستی در موضع ضعف قرار گرفته بودند و روند سازش به بنبست رسیده بود. جنگ در این زمان به عنوان راهحل جایگزین روند شکست خورده سازش درخشندگی پیدا کرد.
بنابراین انتخاب «زمان مناسب» در جنگ توانست هم بحران درون اسرائیل را تعمیق کند و هم جریان سازشکار عرب را از نقشآفرینی در پرونده فلسطین باز دارد. آنچه از مجموعه بررسیها برمیآید این است که رژیم اسرائیل و فرماندهان ارتش آن به هیچ وجه تصور نمیکردند با آغاز یک جنگ آن هم در این زمان از سوی طرف فلسطینی مواجه شوند.
4- این جنگ برای طرف فلسطینی «صحنه قدرتنمایی» جدید بود و مؤثر هم واقع شد. تن دادن رژیم اسرائیل به شروط مقاومت فلسطین، از کارآمد بودن سیاست قدرتنمایی طرف فلسطینی بود. تا پیش از این، جنگ صحنه قدرتنمایی رژیم صهیونیستی بود و لذا حداکثر خواستهای که طرف فلسطینی در این جنگها داشت، برقراری «آتشبس» بود.
اما در اینجا موازنه معکوس شد. طرف فلسطینی جنگ را شروع کرد و انواعی از سلاحهای با بردهای مختلف و سر جنگی متفاوت خود را به میدان آورد و کل جغرافیای رژیم را طی 12 روز متوالی زیر آتش خود گرفت و موفق شد حدود 5 میلیون نفر یهودی را روانه پناهگاهها کند و حال آنکه رژیم آمادگی پذیرش حداکثر دو میلیون نفر داشت. مقاومت فلسطین توانست موازنه آتش را برقرار کند.
این در حالی بود که حملات ارتش اسرائیل فقط متوجه غزه آن هم نه کل باریکه بلکه شهر غزه بود. طرف فلسطینی در این جنگ به طور منسجم عمل کرد هم از حیث وحدت عمل گردانهای مقاومت- وابسته به حماس، جهاد و فتح- و هم از حیث برخوردار بودن از حمایت قاطع فلسطینیهای ساکن غزه، کرانه و قدس، سرزمینهای 1948 و ساکنان اردوگاههای فلسطینی و این در حالی بود که طرف اسرائیلی کاملاً متشتت بود و تظاهرات ضدنتانیاهو و درگیری میان مسلمانان و یهودیهای 1948 در حین جنگ استمرار پیدا کرد.
5- یک نکته مهم این است که رژیم صهیونیستی از امروز در انتظار جنگ بعدی است و این موضوع را پذیرفته که از این پس فلسطینیها هم میتوانند آغازکننده، ادارهکننده و به نتیجهرساننده جنگ باشند. این موضوع امنیت خاطر را از ارتش اسرائیل میگیرد. سران ارتش رژیم صهیونیستی تا پیش از این تهدید اول خود را ایران و تهدید دوم خود را حزبالله معرفی میکردند که البته درست هم هست اما این جنگ نشان داد، تهدید حیاتی خیلی نزدیکتر از تصور آنان میباشد این تهدید اولاً در داخل مرزهای فلسطین و توسط صاحبان خانه میباشد.
این البته به معنای رفع نگرانی رژیم از ایران و حزبالله نیست، بلکه به این معناست که خود فلسطین به تهدید اول اسرائیل تبدیل شده و این موضوعی جدید است. به این نکته باید توجه داشت که اگر ایران یا حزبالله بخواهند اقدامی علیه رژیم انجام دهند، نیازمند بهانه قابل قبولی است اما طرف فلسطینی برای دست زدن به جنگ همین الان صدها دلیل دارد و لذا جنگ میتواند در هر لحظه اتفاق بیفتد و این سیاستگذاری رژیم را به شدت متزلزل میکند.
دولتی که هر لحظه منتظر آغاز جنگ و موشکباران شهرهای خود از شمال تا جنوب است، چگونه میتواند برای آینده خود برنامهریزی کند و به اجرای آن امیدوار باشد؟ بنابراین در یک جمعبندی میتوانیم بگوییم رژیم صهیونیستی دیگر ثبات ندارد، اعصاب آرام ندارد، آینده ندارد و فروپاشی از این پس، رایجترین کلمه در ادبیات آن میباشد.