یادداشت جناب آقای مستغاثی در پاسخ به در خواست جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی بمناسبت روز سینما
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در سخنرانی 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا تحلیل جامع و مانعی درباره فرهنگ و هنر طاغوت به خصوص در زمینه سینما و تلویزیون ارائه کردند که می توانست سرلوحه کار دست اندرکاران سینمای پس از انقلاب قرار گیرد و سینما را در این مرز و بوم در جایگاه شایسته خود بنشاند. ایشان در آن سخنرانی تاریخی فرمودند:
"... این آدم (شاه) دبه واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش - بسیاریاش - فحشاست. مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتاب فروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشاء الله است. برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کیْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت - خصوصاً در ایران - مرکز [عظیمی] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما میدانید که جوانهای ما را اینها (دست اندرکاران سینمای پیش از انقلاب) به تباهی کشیدهاند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها (سینما و تلویزیون) به همه معنا خیانت کردهاند به مملکت ما..."[1]
بر همین اساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم بر آن شد تا سینمای انقلاب پایهگذاری شود. سینمایی که با مظاهر طاغوتی و ابتذال هیچ تناسبی نداشته و ندارد. سینمایی که قرار بود به فرمایش حضرت امام از مظاهر تمدن باشد.
نیروهای انقلابی براساس این فرمایش حضرت امام خمینی در 12 بهمن 1357 که "ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشاء مخالفیم"، در پی راه اندازی سینمایی نوین برآمدند و می خواستند بر خرابه های فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکری که هیچ تناسبی با روحیه و فرهنگ و ارزش های اسلامی و ایرانی نداشت، به واقع سینمایی را بنا کنند تا شایسته و درخور هویت و ریشه های دینی و ملی ایران و ایرانی باشد.
چرا که آنچه به عنوان "سینمای ایران" در سالهای پیش از انقلاب بر پرده سالن های نمایش نقش می بست، در واقع نه تنها کمتر نشانی از سینما و هنر هفتم داشت، بلکه یا در حیطه فیلمفارسی و اعوان و انصار آن اعم از "مهوشیسم" و "قارونیسم" و "قیصریسم"، منحصر به کافه ها و کاباره ها می شد و نزد "علی بی غم" ها و لوطی ها و جاهل ها شکل می گرفت و تمامی فراز و نشیب ها و نقاط مثبت و منفی اش در همان کافه ها و در میان فواحش و لومپن ها می گذشت و یا در عرصه سینمای موسوم به موج نو، به تقلید از سینمای آن سوی مرزها، به ورطه شبه روشنفکری افتاده و با عرضه کنش ها و رفتارهایی که چندان با فرهنگ و آداب سرزمین ما سنخیتی نداشتند، سعی در از خود بیگانه کردن طبقات تحصیلکرده و نخبه تر جامعه داشت.
در دو نوع سینمایی که نام برده شد،آنچه کمتر از هر موضوعی محلی از اعراب داشت، همانا اصل "سینما" و عناصر بیانی و زیبایی شناسانه آن بود.
عوامل فیلمفارسی، اغلب چندان تخصصی در زمینه سینما نداشتند و با روابط دیگری به عرصه فوق گام گذارده بودند. از همین رو در این نوع فیلمسازی (به جز در حیطه فیلمبرداران و صدا گذاران) کمتر از عناصر حرفه ای و کارشناس، نشانی به چشم می خورد. دکوپاژ و بیشتر مسائل کارگردانی را فیلمبرداران (همچون احمد شیرازی و واهاک و عنایت الله فمین و نعمت حقیقی و نصرت الله کنی و ...) انجام می دادند و سپس برروی میز مونتاژ، بقیه اضافات و اشکالات را کم و زیاد می کردند تا فیلمی با عیب و نقص کمتری تحویل دهند.
فیلمنامه ها غالبا برداشت از فیلم های هندی، ترکی یا عربی و یا در موارد اندکی "B Movie"های آمریکایی بود که توسط تهیه کنندگان در اختیار فیلمسازان قرار می گرفت. از صدا برداری خبری نیود و همه امور صدا اعم از دیالوگ و افکت و حتی موسیقی را (در غیاب آهنگساز و با استفاده از صفحات خارجی) صداگذارانی مانند مرحوم روبیک منصوری انجام میدادند و شاخه ها و فنونی مثل چهره پردازی (به جز در مورد فیلم های تاریخی که از گریم های تئاتری بهره گرفته می شد)، طراحی صحنه و لباس (که اغلب با دکورها و البسه تئاتری حل و فصل می گردید) و همچنین جلوه های ویژه و ... تقریبا مطرح نبودند.
هنرپیشه ها هم یا از تئاتر آمده و یا بنا به مسائلی به جز سینما و بازیگری حرفه ای، در این عرصه حضور یافته بودند. از همین رو اغلب با فنون و دانش و ظرایف بازیگری بیگانه به نظرمی آمدند و بعضا حتی توانایی بیان و حفظ کردن دیالوگ ها را نداشتند. به همین دلیل بود که دوبلورها نقش اساسی تری نسبت به آنها ایفا می کردند.
نقل شده است که برخی از آن به اصطلاح سوپر استارها از آنجا که استعداد حفظ و بیان دیالوگ نداشتند، بنا به توصیه کارگردان محترم، فقط شماره هایی را می شمردند تا لبهایشان تکان بخورد و بعدا دوبلورها برروی آن کلام بگذارند! [2] بخش مهمی از محبوبیتشان نیز به خاطر ترانه ها و آوازهایی بود که خواننده دیگری می خواند و آنها تنها زحمت لب زدن را می کشیدند!! در واقع آنچه بازیگری را به سوپر استار تبدیل می کرد، مقولاتی به جز بازیگری و سواد هنرپیشگی بود. از همین رو کمتر در سینمای آن دوران به بازیگران تحصیلکرده و با سواد آکادمیک برمی خوریم.
از چنین ترکیبی که سخن رانده شد، چیزی افزون بر شبه سینمایی که دکتر کاووسی آن را "سینمای آبگوشتی" نام نهاد، بیرون نیامد.
در مقابل این نوع فیلم ها که به فیلمفارسی (با همین املای چسبیده) معروف شدند، از اواسط دهه 40 با مساعدت برخی سازمان ها و نهادهای دولتی رژیم شاه مانند وزارت فرهنگ وهنر مهرداد پهلبد (همسر دوم شمس پهلوی)، تلویزیون رضا قطبی (پسر دایی فرح دیبا) و شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران (متعلق به مهدی بوشهری پور، شوهر سوم اشرف پهلوی)، سینمای شبه روشنفکری و به اصطلاح جشنواره ای بیرون آمد که عنوان "موج نو" یافت و به جز مواردی اندک، تقلیدی از سینمای دهه 60 اروپا و به خصوص فرانسه و ایتالیا بود.. فیلم های تولیدی این موج، غالبا نتوانستند نقش عمده ای در جریان سینمای پیش از انقلاب بازی نمایند و اکثرا از برقراری ارتباط با مخاطب نیز عاجز ماندند.
به هرحال آنچه به عنوان سینما در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی رواج داشت، چنان آش در هم جوشی بود که در سال 1356 سر رفت و چراغ آن سینما را خاموش کرد. یعنی در واقع با ایجاد نظام جمهوری اسلامی، شرایط بنای سینمایی نوین ویا در واقع "سینما " به مفهوم اصیل این کلمه، در ایران بوجود آمد. سینمایی ملی برپایه ارزش ها و فرهنگ و سنن و آداب و رسوم همین آب و خاک . درواقع می توان گفت سینمای ایران پس از انقلاب متولد شد. آنچه که در سالهای پیش از انقلاب، تنها شکل و شمایل عقب افتاده و ناقص الخلقه ای از سینما بود.
در سالهای پس از انقلاب در واقع تمامی رشته های سینمایی در جای خود قرار گرفت و گونه ها و انواع فیلم هایی که اساسا در سینمای طاغوت جایی نداشتند، به میدان آمدند. سینمای پس از انقلاب اسلامی، کارآمدترین متخصصان سینمایی و تکنیسین های هنری را تربیت کرد تا جایی که امروزه سینمای ایران از این جهت در سطح سینمای استاندارد جهان ارزیابی می شود.
اما تصوری که به غلط وجود داشت، این نکته بود که آنچه حضرت امام در فرمایشات 12 بهمن 57 بهشت زهرای خویش، به عنوان فحشاء در سینمای ایران اشاره کرده اند، فقط سینمای فیلمفارسی و به اصطلاح آبگوشتی فردین و فروزان بوده و سینمایی که در همان دوران به موج نو شهرت یافت، در واقع در مقابل آن قرار داشته است. در حالی که حقیقت این بود هر دو نوع سینمای یاد شده، در واقع دو لبه یک قیچی بودند برای قلع و قمع فرهنگ ایرانی و اسلامی این مرز و بوم.
اشکال از آنجا شروع شد که برخی مدیران و مسؤولان هنری و سینمایی پس از انقلاب، براساس یک تحلیل نادرست تصور کردند سینمای موسوم به موج نو، سینمایی ضد ابتذال، معترض و مخالف رژیم شاه بوده است. سینمایی که دقیقا از درون کانون های وابسته به دربار شاه و اشرف و دفتر فرح پهلوی بیرون آمد، حمایت شد و گسترش یافت.
متاسفانه این خودباختگی برخی مسئولان سینمایی در سالهای پس از انقلاب، باعث گردید سینمای نوین دهه 60 به میراث خوار موجنو تبدیل شده و اولین خشت های سینمای نوین ایران در سالهای پس از انقلاب بر خشت کج سینمای شبه روشنفکری نهاده شود. برای سینماگران به اصطلاح موج نو فرش قرمز انداختند، جوایز را به سوی فیلم های تازه آنها سرازیر کردند، مدام به عنوان پیشکسوت و استاد و الگوهای سینمای ایران مطرح شدند و در نتیجه همان تفکر و اندیشه سکولاریستی و اومانیستی و ضد دینی سینمای موسوم به موج نو به تدریج به سینمای نوین ایران منتقل شد.
البته نمی توان تلاش های مثبت برخی مسئولان و فیلمسازان متعهد و سخت کوش و فیلم های خوبی که از این باب تولید شد، را نادیده گرفت. انقلاب زمینه فعالیت مستقیم کانون ها و سازمان های فراماسونری را در سینمای ایران از بین برد.
اما مهمترین ایراد و اشکال سینمای ایران، وضعیت محتوایی و به اصطلاح نرم افزاری آن بوده و هست که نتوانست همپای انقلاب و پیشرفت های فرهنگی آن جلو رود.
تقریبا در اکثر سالهای دوران پس از جنگ متاسفانه نگاه شبه روشنفکری باقیمانده از سالهای قبل در مسئولین و دست اندرکاران سینمایی ما تداوم یافت و حتی تربیت یافتگان این سینما براساس همان الگوها و آموزش های سینمای پیش از انقلاب، به میدان تولید و ساخت فیلم وارد شدند.
همانطور که دانشگاههای ما شیفته فرهنگ غرب بودند، مدارس سینمایی ما نیز شیفته این فرهنگ باقی ماندند و در سالهای پس از انقلاب نه تنها تغییر و تحولی در این نوع سیستم پدید نیامد، بلکه همان سیستم قبلی تقویت و تحکیم شد. هنوز در دانشکده های سینمایی ما، فیلمنامه نویسی براساس همان 36 وضعیت نمایشی کهنه و شرک آمیز ادبیات درام یونان باستان تدریس می شود. هنوز تئوری های کهنه و پوسیده 60-50 سال دانشکده های آمریکا و اروپا در مراکز آموزش سینما و هنر ما درس داده می شود. هنوز الگوهای نخ نما شده سالیان گذشته غرب به عنوان سرمشق سینماگران جوان قرار داده می شوند. هنوز ...
در یک کلام سینما در سالهای پس از انقلاب نتوانست با گفتمان مردم و انقلاب کنار بیاید و باورها و عقاید و آرمان های این ملت را بازتاب داده، زندگی این مردم را به تصویر کشیده و ارزش های مورد نظر آنها را نمایش دهد.
اما چشم اندازهای روشنی نیز وجود دارد. مدرسه و جشنواره سینمای عمار از جمله همین چشم اندازهای روشن برای آینده سینمای این سرزمین است که به واسطه آن، جوانان انقلابی و متخصص به ورطه سینما وارد شده و تلاش دارند همه آنچه را که طی سالهای گذشته توسط شبه روشنفکران از تاریخ و هویت و باورها و اعتقادات مردم ایران در این سینما سانسور شد را با هنرمندی به آن برگردانند.
اینک توسط همین جوانان انقلابی، سینمای مستند و انیمیشن ما به نقاط قابل توجهی دست یافته و دست شبه روشنفکران و شیفتگان غرب را که چندین دهه بر این عرصه های هنری حاکم بود را کوتاه کردند.
اینک سرگذشت مادر حضرت حجت (علیه السلام) در قالب انیمیشن جذاب "شاهزاده روم" برپرده سینما رفته و همه رکوردها فروش و استقبال داخلی و خارجی را در سینمای ایران می شکند. اینک ماجرای ابرهه و حمله سپاه او به مکه و پرندگان ابابیل در قالب انیمیشنی جذاب به نام "فیلشاه" بر پرده سینماها رفته و کودکان و خانواده ها را به وجد و شادی و در عین حال آگاهی می رساند.
اینک سینمای مستند انقلابی ایران، بسیاری از ناگفته ها و نقاط پنهان و ناپیدای تاریخ و جامعه ما را به تصویر می کشد. اینک سینمای عمارگونه جوانان انقلابی به اقصی نقاط ایران رفته و فیلم های افشاگرانه و روشنگرانه درباره تاریخ و باورهای مردم این دیار را در مسجد و مدرسه و تکیه و حسینیه و اتاق محقر خانه های روستایی و سالن های اجتماعات شهرستان های دور افتاده و .... برای مردم به نمایش می گذارد.
اینک به تدریج هوایی تازه به فضای سینمای ایران وارد می شود و دور نیست که آن هوای کهنه و متعفن فیلمفارسی و شبه روشنفکری و سینمای جشنواره ای و سفارتی که هنوز بر این سینما حاکم است را براند. ان شاءالله