بررسی تحلیل حضرت آیتالله خامنهای درباره زندگی ائمه؛
قیام امام حسن علیهالسلام
بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت، قرائت حضرت آیتالله خامنهای از جنبش سیاسی امام حسن (علیهالسّلام) را براساس کتاب «دو امام مجاهد» تبیین میکند.
* رفتار سیاسی امام حسن مجتبی در دوران امامت و زعامتش به ویژه شش ماه نخست امامت آن بزرگوار و تقابل ایشان با معاویه یکی از پر چالشترین و ابهام انگیزترین حرکات سیاسی امامان معصوم شیعه است. حضرت آیتالله خامنهای که ترجمهی کتاب «صلح الحسن» به فارسی را از خامهی محققانهی خود گذراندهاند،(۱) در سخنرانیهای خود به سال ۵۱، بخشی از این زوایای مستور را رونمایی کردهاند. قرائت معظّمله از حرکت سیاسی امام مجتبی (علیهالسّلام) که بر اسناد و مدارک متقن تاریخی استوار است، یک قرائت بدیع و در عین حال روشنگرانه است. در این گفتار نگاهی به این نوع قرائت از این جنبش سیاسی خواهیم انداخت.
بیشک آنچه بین امام مجتبی و معاویه رخ داد، اگر نه دشوارترین، دستکم یکی از سختترین این آزمونهای الهی برای شیعیان بود. همواره این حرکت سیاسی محلّ پرسشهای دوست و دشمن بوده و هست و حکمتهای آن پیوسته مورد بحث و نظر اندیشمندان اسلامی و شیعی قرار گرفته است. با تألیف کتاب «صلح الحسن» مرحوم شیخ راضی آلیاسین، زوایای مختلفی از این رویداد تحت عنوان صلح امام حسن با معاویه روشن شد. ولی به مرور و با مداقّه و کنکاشهای موشکافانهی محقّقین این حرکت سیاسی ابعاد تازهای از خود نشان داد که چه بسا نتوان نام صلح را بر آن نهاد. یکی از نکات حائز اهمّیّت در این مسأله اینکه دو مورخ، محدّث و مولّف شیعی، یک ابراهیم بن محمد ثقفی، که با شجاعتی مثال زدنی یکی از حساسترین کتابهای خود را در شهری که دورترین فاصلهی اعتقادی را با شیعه داشتند به کرسی تدریس نشاند، و دیگری هشام بن محمد کلبی که به کرامت امام صادق (علیهالسّلام) دانش فراموش شدهاش را بازیافت، هر دو کتابی دربارهی امام مجتبی (علیهالسّلام) نوشتهاند و نام هر دو کتاب «قیام الحسن»(۲) است. برداشت این دو عالم شیعه از این حرکت عظیم و پرتلاطم سیاسی، قیام بود. آیتالله خامنهای با اشاره به این دو کتاب میفرمایند:
«مىبینیم در قرن سوّم هجرى، دو کتاب از دو نویسندهى مسلمان و مورّخ شیعه صادر میشود و نوشته میشود به نام «قیامالحسن» ؛ صلح را به معنى قیام و با ماهیّت قیام شناختهاند.»(۳)
در اذهان عامّهی مردم کمتر کسی از واژهی نهضت حسنی و قیام حسنی برای این حرکت سیاسی امام مجتبی (علیهالسّلام) استفاده میکند، ولی همانطور که گفته شد با دقّت در متون و اسناد تاریخی بارقههای قیام حسنی در این رویداد تاریخی چشم اندیشمندان را خیره و زوایایی از یک حقیقت نامکشوف را عیان میسازد.
* جنگ حق علیه باطل، پیکاری همیشگی و تعطیلناپذیر
نگاه دقیق به یک رویداد تاریخی وقتی به واقعیت نزدیکتر خواهد شد که مناشی آن که در گذشته ریشه دوانده و نتایج آن که در آینده بار داده، محل نظر قرار بگیرد. تقابل امام مجتبی با معاویه ریشه در تقابل رسولالله با قریش دارد. حرکت امامان شیعه به عنوان وارثان علم و حکمت وحیانی رسول خدا و اوصیای آن بزرگوار نیز چیزی جز پیکار با جبههی باطل نبوده است. بر این مبناست که امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) فرمود: «قریش همانطور که بر جنگ با رسول خدا همدست و متّحد شدند، در برابر من نیز یکپارچه ایستادند.» (۴) و به فرمودهی امام صادق(علیهالسّلام) ۵ نفر از قریش، علی (علیهالسّلام) را همراهی میکردند و مابقی در جبههی معاویه بودند.(۵) امام مجتبی نیز با همان جبههای رودررو بود که در برابر امیرالمؤمنین و رسول خدا سالیان سال صفآرائی و منازعه کرده بودند و حکم تقابل با چنین سپاهی بیشک جهاد فی سبیلالله است. در قرآن کریم حکم جهاد با کافران اینگونه آمده: «ای مؤمنان! هرگاه در جنگ با کافران روبرو شدید، به آنها پشت نکنید(از معرکه نگریزید) و هرکه پشت کند، مگر آنکه برای جنگی دیگر یا الحاق به گروهی دیگر باشد، بازگشتش به خشم الهی است و جایگاهش دوزخ که چه بد جایگاهی است.» (۶)
صلح حدیبیه در واقع تدارک و تجدید قوایی بود برای مواجههای پر قدرت در برابر جبههی باطل. این سیرهی رسول خدا اسوهای شد برای امامان شیعه از جمله امام مجتبی که اگر در شرایط و تنگناهایی ظاهراً مجبور به عقبنشینی شدند، جهاد ادامه یابد و تدارک قوا صورت بگیرد.
با توجه به این حکم الهی دست کشیدن از جنگ تنها در دو صورت جایز است، الحاق به گروه دیگر برای جنگیدن، یا آمادگی برای پیکاری دیگر. بیشک امامان معصوم شیعه که سیرهی سیاسی و مدیریتیشان عمل به قرآن و احیای سنّت نبوی است، در پیکار با کافران که گاهی زیر لوای اسلام خود را پنهان میسازند و با نقاب مسلمانی قدم به معرکه میگذارند، همین شیوه را در پیش گرفتهاند. بر همین مبناست که رسول خدا با کافران و مشرکین قریش در حدیبیه صلح نامهای را امضا مینماید که برخی صحابه نه تنها زبان به اعتراض گشوده بلکه در اصل نبوّت خاتم الانبیاء تردید میکنند.(۷) این صلح که خداوند در قرآن کریم از آن به عنوان فتح مبین یاد میکند(۸)، در واقع تدارک و تجدید قوایی بود برای مواجههای پر قدرت در برابر جبههی باطل.
این سیرهی رسول خدا اسوهای شد برای امامان شیعه از جمله امام مجتبی که اگر در شرایط و تنگناهایی ظاهراً مجبور به عقبنشینی شدند، جهاد ادامه یابد و تدارک قوا صورت بگیرد تا ضربهای مهلک بر پیکرهی شجرهی خبیثه وارد آید. آیتالله خامنهای با انتقاد به کسانی که معنای صلح را سازش و تسلیم درک نمودهاند ماهیت این واقعهی پیچیدهی تاریخی را اینچنین بیان میدارد:
«صلح بهمعناى سازش و تسلیم نیست؛ صلح امام حسن بهمعناى متارکهى موقّت جنگ است براى آمادگى جهت ضربت زدن قاطعتر... مسئله میان امام و معاویه مسئلهى منازعهى میان دو مدّعى سلطنت و حکومت نبود؛ منازعهى دو فکر بود... این مبارزه مال سال چهلم هجرى نبود، عبارت بود از همین صفبندى میان پیغمبر و میان کفّار و مشرکین، که رأسشان و مهمترین رکنشان کفّار قریش بودند و در رأس آنها ابوسفیان. این همان مبارزه است.»(۹)
با این نظرگاه امامان شیعه همواره در حال جهاد بودند، چه آنجا که سیدالساجدین در برابر یزید سرافرازانه و عزتمندانه میسراید: طمع نکنید که اگر چنانچه به ما اهانت کردید ما شما را اکرام کنیم و چنانچه به آزار ما همّت گمارید، ما آزارتان ندهیم. خدا میداند که شما را دوست نداریم و شما را ملامت نمیکنیم که ما را دوست نداشته باشید.(۱۰) و چه آنجا که باقرالعلوم در قلب سیاه حکومت اموی، دمشق و در کاخ خلیفهی وقت و در زندان آن سامان از فضائل اهلبیت رسول خدا داد سخن سر میدهد،(۱۱) و چه آنجا که موسیبنجعفر از حدود فدک که اقطار اقلیم اسلامی را در بر میگیرد، میگوید،(۱۲) همه در راستای جهاد جبههی حق با جبههی کفر و باطل است. با همین رویکرد معظّمله نظریهی «انسان ۲۵۰ ساله» را ارائه مینماید:
«[زندگی] ائمّه را جدا جدا نباید حساب کرد... بنده این ۲۵۰ سال را عمر یازده نفر نمیدانم؛ اینها را عمر یک انسانِ ۲۵۰ ساله فرض میکنم. یک انسانى را در نظر بگیرید با یک فکر و یک هدف مشخّص... یک شاخص قوىاى در زندگى این انسان ۲۵۰ ساله وجود داشته است که نگذارده و اجازه نداده است که این انسان در تمام طول این دو و نیم قرن، یک لحظه و یک سر مو از این هدف منحرف بشود.»(۱۳)
* جهاد امام مجتبی علیهالسلام
در شرایط دشواری که معاویه برای جبههی حق ایجاد کرده بود، امام مجتبی همچون رسول خدا تصمیم بر آتشبس میگیرد. عبارت آتشبس که در فقه با عنوان «مهادنه» شناخته میشود به معنای ترک پیکار برای مدّتی موقّت است.(۱۴) امام مجتبی در حکمت و علت این آتشبس به موقتی بودن آن تصریح فرمودند تا زمانی که معاویه زنده است مانند فرش خانههایتان، ملازم خانههایتان باشید.(۱۵) معاویه همان کسی است که سودای دفن نام پیامبر را در سر می پروراند، و با رشوه و وعدههای فریبنده، توانسته فرماندهان پیش قراولان سپاه امام مجتبی(۱۶)، و فرماندهی «شرطة الخمیس(جاننثاران و فداییان امام)» عبیداللهبنعباس را از جنگ منصرف کند. عبیدالله با اینکه دو فرزندش توسط فرماندهی سفاک اموی، بسربنارطاة، بطور وحشیانهای در آغوش مادر به شهادت میرسند، ولی در برابر یک میلیون درهم معاویه سست شده و تن به دنیاخواهی و عافیتطلبی میدهد.(۱۷) اگر امام حسن به پیکار بر حق ادامه دهد، مسلّماً هم در جبههی جنگ و هم در جبههی تبلیغاتی بُرد را از آن معاویه کرده است. لذا پذیرش آتشبسی که مفادّ آن به دست خود امام است و زیرکانه در بندهای آن خلافت از معاویه خلع شده، مفیدتر از جنگی است که حظّ آن را معاویه میبرد.از طرفی دیگر معاویه خود را در جامهی یک خلیفهی صلحطلب چنان جا زده و امام مجتبی را جنگطلب معرفی کرده که اگر امام حسن به این پیکار بر حق ادامه دهد، آنهم با یاران سست و ضعیفی که دورش را گرفتند، مسلّماً هم در جبههی جنگ و هم در جبههی تبلیغاتی بُرد را از آن معاویه کرده است. لذا پذیرش آتشبسی که مفادّ آن به دست خود امام است و زیرکانه در بندهای آن خلافت از معاویه خلع شده، مفیدتر از جنگی است که حظّ آن را معاویه میبرد. جنبههای مختلف این آتشبس را میتوان از بیانات خود امام که به برخی از معترضین بیان داشتند و برخی واکنشهای جامعه چنین یافت:
۱) زنده ماندن شیعیان: با توجه به تحریفات گستردهای که پس از رسول خدا دامنگیر عالم اسلام شده بود، حفظ جان افرادی که مبانی اسلام را از سرچشمهی پاک نبوی و علوی دریافت کرده بودند، از اولویّتهای مهمّ بشمار میرفت. معاویه بنا داشت این باقی ماندگان دوران محمّدی و وارثان تعالیم علوی را در جنگی نابرابر از دم تیغ بگذراند و قبول آتشبس این حربه را از او گرفت.(۱۸) آیتالله خامنهای با تطبیق شرایط بنا بر فرضی که امام مجتبی فرمان جهاد صادر میکرد به عواقب ناگوار این تصمیم میپردازد و میفرماید:
«[در صورت جهاد] حسین کشته میشد، برادرهایش کشته میشدند، اصحاب وفادارش همه به قتل میرسیدند، و امام حسن هم در این بین کشته میشد. بعد معاویه میماند با یک عدّه مردمى که بیست سال، آنها را تمرین داده بود در خلاف جهت اسلام و بر خلاف روح اسلام.»(۱۹)
۲) حفظ آثار نبوی و فضائل علوی: به سال ۵۸ یعنی دو سال مانده به هلاکت معاویه، امام حسین (علیهالسّلام) در ایام حج در منا خطبهی مفصلی در فضائل امیرالمؤمنین ایراد فرموده و یاران پیامبر را شاهد صدق خطبهی خویش گرفتند.(۲۰) این در حالی است که معاویه اقلیم گستردهی اسلامی را مالامال از لعن و نفرین امیرالمؤمنین کرده است.(۲۱) خود امام مجتبی نیز هرجا فرصتی مییافت از فضائل علیبنابیطالب میگفت تا خفتگان و فریبخوردگان شامی را انتباه دهد و اسلام حقیقی را به آنان بنماید تا جایی که یکی از علتهای توطئه معاویه برای شهادت امام را همین مراودات و سفرهای امام مجتبی به شام ذکر کردهاند.(۲۲) آیتالله خامنهای دربارهی تقابل اسلام علوی و اموی و جراحات سهمگینی که با شهادت امام مجتبی در جنگ بر پیکرهی جامعهی اسلامی وار میآمد میفرماید:
«اگر امام مجتبىٰ کشته میشد، امروز از اسلام یا نامى نبود یا اگر نامى بود، شخصیّت اوّل اسلام معاویةبن ابىسفیان بود. و شما میدانید اسلامى که شخصیّت اوّلش و مرد اوّل یا دوّمش معاویةبن ابىسفیان باشد، یعنى آن اسلامى که پشتوانهى ظلم است، آن اسلامى که پشتوانهى قدرتهاى جبّار و طاغى و غاصب است؛ آنچنان اسلامى براى بشریّت باقى میماند.»(۲۳)
۳) ایجاد تشکیلات سری و زیرزمینی شیعه: طه حسین معتقد است بعد از دیدار گروهی از شیعیان کوفه که دوسال بعد از آتشبس به مدینه خدمت امام مجتبی رسیده بودند، امام یک تشکیلات منظم سیاسی شیعی را در آن دیدار بنیان نهادند.(۲۴) چه بسا همین تشکیلات سری بود که تا شام نفوذ کرد(۲۵) و به عضوگیری شیعیانی در شام و بعدها حتی تا بالاترین مقامات حکومتی پرداخت.(۲۶) معظمله با تأیید این نظریه طه حسین میفرماید:
«عدّهاى که معترض بودند، از امام سؤال میکنند که تو چرا صلح کردى؟ امام بهطور سربسته پاسخ میگفت؛ چون یک چنین مسئلهاى را خیلى روشن است که نمیشود (واضح) گفت، امام چه بگوید؟ بگوید من صلح کردم که یک حزب سیاسى مخفى تشکیل بدهم و با معاویه بجنگیم! این مثل این است که بالاى سر درِ مرکز حزب، یک تابلوى بزرگی بزنند، حزب مخفىِ فلان! بنا نیست که امام به همه بگوید که ما حزب مخفى تشکیل دادیم.»(۲۷)
۴) علت آتش بس همان علت صلح حدیبیه: امام مجتبی در تشریح حکمت آتشبس به ابوسعید فرمودند علت مصالحهام با معاویه همان علت مصالحه رسول خدا با بنیضمره و بنیاشجع و اهل مکه است. آنان کافران به تنزیل و معاویه و یارانش کافران به تأویلاند.(۲۸) همانطور که در صلح حدیبیه تمام اتّهاماتی که قریش به رسول خدا زده بود، مبنی بر حرمت نگه نداشتن خانهی خدا و ایجاد انشقاق در جامعه، با قرار داد صلح شسته و از میان رفت.(۲۹) در آتشبس میان امام مجتبی و معاویه نیز تمام تهمتهایی که معاویه به جبههی حق زده بود، مبنی بر ریختن خون مسلمین بخاطر حکومت، کشتن عثمان، تحریف دین، با مراوداتی که بین شام و عراق و مدینه انجام شد رنگ باخت و معاویه مجبور به توطئه برای شهادت امام شد. آیتالله خامنهای در تبیین و تقریب این دو رویداد تاریخی میفرماید:
«در طول دو سالى که میان صلح حدیبیّه در سال ششم و فتح مکّه در سال هشتم واقع شد، عدّهى مسلمانها برابر بود با دو مقابلِ تمام مسلمانهایى که از اوّل بعثت تا آن روز مسلمان شده بودند؛ در ظرف دو سال، به برکت صلح؛ یک صلح بسیار پُرمنفعتى. خدا دربارهى این صلح میگوید: «إنّا فتحنـا لک فتحًا مبینًا.» فتح مبین یعنى صلح حدیبیّه که در تفاسیر هست. امام حسن میگوید علّت صلح من هم با معاویه این است.»(۳۰)
بنابراین ماهیت صلح امام حسن (علیهالسّلام) چیزی جز قیام و جهاد علیه حکومت باطل و غاصب نبوده است، روش ایشان در این جهاد اسلامی بهرهگیری از آتشبس موقت برای وارد آوردن ضربهی سهمگین در آینده بوده است.
پانوشت:
۱) این کتاب از سوی معظم له در سال ۱۳۴۸ ترجمه شده است.
۲) رجال نجاشی، احمدبن علی نجاشی اسدی، صص۱۷ و۴۳۵.
۳) دو امام مجاهد، آیتالله خامنهای، انتشارات انقلاب اسلامی، ص۱۱.
۴) نهج البلاغة، امیرالمؤمنین، نامه ۳۶ (نامه امام به عقیل).
۱۸) این دلیل را امام به حجربنعدی فرمودند. بحارالانوار،ج۴۴،ص۵۸؛ همچنین در فرمایشی به برخی یاران فرمودند: من خوار کنندهی مؤمنان نیستم که عزتدهنده ی مؤمنانم. وقتی دیدم بنیه و توانی ندارید حکومت را واگذار کردم تا من و شما باقی بمانیم. همانطور که آن عالم کشتی را معیوب کرد تا برای صاحبانش بماند، من و شما هم بین آنها بمانیم. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص۳۰۸.
۱۹) دو امام مجاهد، ص۹۵.
۲۰) الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۱۸ .
۲۱) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۶ .
۲۲) الحیاة السیاسیة للامام الحسن، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص۳۸ .
۲۳) دو امام مجاهد، ص۹۸.
۲۴) الفتنة الکبری، ج۲، علی و بنوه، طه حسین، فصل ۴۴، ص۲۰۳.
۲۵) نمونه آن را در ماجرای ملاقات سهل بن سعد با گروهی از شامیان در روز ورود اسرای کربلا به دمشق میتوان یافت. بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.
۲۶) از جمله حضور علیبنیقطین در دربار هارون عباسی. معظمله ممانعت جعفربنعلی از ملاقات با خلیفهی عباسی را هم از جملهی نفوذ این تشکیلات در ردههای بالای حکومتی میدانند.
۲۷) دو امام مجاهد، ص۹۱.
۲۸) علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۱۱ .
۲۹) الصحیح من سیرة النبی الاعظم، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ج۱۶، ص۱۶۷ .
۳۰) دو امام مجاهد، ص۹۳.{jcomments on}
نوشتن دیدگاه
برای عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را وارد کنید.