یادداشت

هم فرصت‌سوزی هم فرصت‌طلبی!


من چرا باید قبل از اینکه طرف اعلام کنه حاضر به مذاکره هست یا نه، دستمو دراز کنم؛ از ترس اینکه یه وقت فرصت دست دادن با طرف‌رو از دست بدم..

 گفتم: خب حرف درستی زده، اگر فرصتی پیدا بشه و امکانی برای رفع تحریم‌ها پدید بیاد، چرا باید از دست بدیم؟

مردم بدجور تو مضیقه هستند...

همونجور که به زمین زل زده بود نگاهش رو به من برگردوند و با جدیّت گفت: بر منکرش لعنت. کی با برداشتن تحریم‌ها و گشایش معیشت خلق‌الله مشکل داره؟

گفتم: پس مشکل چیه؟ این بنده خدا هم گفته اگر فرصتی پیش اومد ما از دست نمیدیم، حرف بدی نزده که...

گفت: مشکل ما با همین مساله فرصته.

با تعجب پرسیدم: یعنی چی؟

جواب داد: یعنی شما به من فرصت نشون بده، من دستم بالاست. تسلیم!

اینکه نه هنوز به داره نه به بار، هنوز طرف انتخابش قطعی نشده، هنوز به کاخ سفید راهش ندادن؛ چه برسه به اینکه اعلام موضع در قبال ایران بکنه...

بعد ما اینجا از هول حلیم که مبادا بهمون نرسه، داریم خودمونو میندازیم تو دیگ!

نه داداش اونی که میشنوی بوی کباب نیست. دارن چیز داغ میکنن!

من چرا باید قبل از اینکه طرف اعلام کنه حاضر به مذاکره هست یا نه، دستمو دراز کنم؛ از ترس اینکه یه وقت فرصت دست دادن با طرف‌رو از دست بدم!

این چه استراتژی ذلیلانه‌ایه؟

تو کجای دنیا اینجور پیام برای هم می‌فرستن؟

گفتم: چه اشکالی داره؟ اگر رفع تحریم‌ها به نتیجه برسه، چه فرق میکنه کی زودتر دست دراز کنه؟ بعد هم ما فرصتمون کمه، اومد و طرف حالاحالاها به فکر مذاکره با ما نیفتاد؛ بالاخره یه جور سیگنال باید براش بفرستیم  که ما حاضریم دیگه...

گفت: اولا اگر به رفع تحریم بینجامه، مگه تا حالا مذاکرات در رفع تحریم اثر داشته؟

گفتم: این یکی فرق داره؛ اهل سیاسته، مشخصه آدم جنتلمنیه؛ قبلی اصلا لمپن بود؛ به هیچ عهدنامه‌ای پایبند نبود؛ نه با ما، نه با کشورهای دیگه.

گفت: مگه اون قبل‌تریه نبود؟ اگر بخوایم مقایسه کنیم جنتلمن‌ترین و صلح طلب‌ترین، البته در ظاهر، رییس جمهور تاریخ آمریکا،همین اوباما بود؛ چقدر طول کشید تا باهاش به توافق برسن؟

بعد تازه مگه به تعهداتش عمل کرد؟

گفتم: خب فرصت نشد؛ دوره‌ش تموم شد.

گفت: کی گفته؟  اتفاقا فرصتش هم داشت، میتونست تو همون دوره خودش بعد اینکه ما همه‌ی تعهداتمون‌رو یکجانبه اجرا کردیم، اون هم تحریم‌هارو لغو کنه.

گفتم: خب لغو کرد دیگه.

گفت: نه داداش؛ لغو نکرد؛ به تعویق انداخت. بجای لغو طبق توافق، فقط به تعویق انداخت تا دوره‌ش تموم شد. بعدی هم کلا زد زیر همه چیز.

اگر خود اوباما و جان کری که توافق‌رو امضا کردن، طبق توافقنامه تحریم‌هارو لغو میکردن، دیگه برای بعدی سخت می‌شد کار، باید دوباره قانون تصویب می‌کرد و...

گفتم: آخه این یکی یه مزیت دیگه هم داره؛ با ظریف دوستن، ازقدیم. زودتر میشه مذاکرات رو باهاش پیش برد.

 همونجور که ته چایی‌رو سرمی‌کشید، نگاه نافذی به من کرد و لبخند تلخی، انگار که حرفمو نشنیده بگیره، ادامه داد:

ببین طبق عرف بین‌الملل، الان توپ تو زمین آمریکاست؛ ما هم مذاکره کردیم، هم به توافق رسیدیم، هم یکجانبه همه تعهداتمون‌رو عملی کردیم. الان اگر قرار باشه کسی کاری بکنه، اون آمریکاست که باید به تعهداتش عمل کنه؛ بعد بریم سر ادامه‌ی مذاکره. مگه نمیگی ترامپ عهد شکن بود؟ مگه نمیگی این یکی فرق میکنه؟ خب بسم‌الله؛ نشون بده که جنسش فرق داره، به توافق رییس جمهور قبل‌تر پایبند باشه، تازه اون موقع این رفیقی که میگی، مشاور اوباما هم بوده یعنی در جریان کل مذاکرات هست.

گفتم: از برجام ترامپ بیرون رفت دیگه؛ الان آمریکا تو برجام نیست که بخواد تعهداتش رو عملی کنه.

حرفمو قطع کرد: یه جوری میگی رفت بیرون، انگار از سیاره زمین بیرون رفته که نمیتونه برگرده. این‌چه حرفیه آخه؟ مثلا الان که ترامپ از عهدنامه‌ی پاریس خارج شد، این رییس جمهور جدید نمیتونه دیگه به اون عهدنامه برگرده؟ میگه ببخشید دیگه ما خارج شدیم تمام؟!

ببین دوست عزیز، اصلا فکر کن برجامی نبوده، آمریکا هم الان تعهدی به ما بدهکار نیست؛ که البته هست. آمریکا خیلی قبل‌تر از برجام تو قرارداد الجزایر متعهد شده بود تو مسایل داخل ایران دخالت نکنه که کرد.

ولی برفرض ما الان تو اول راهیم، میخوایم بریم سراغ مذاکره. کدوم آدم عاقلی تو شرایط نابرابر و زیر آتیش مستقیم طرف مقابل میره میشینه پای میز مذاکره؟

گفتم: متوجه نشدم یه کم واضح‌تر بگو.

گفت: ببین وقتی دو طرف در حال جنگن، یکی از شروط اصلی که عقل و عرف میگه اینه که اول آتش بس بدن درسته؟

گفتم: بله.

گفت: خدا پدرتو ببامرزه؛ تو جنگ نظامی، آتش‌بس به معنی توقف جنگه. ما که با آمریکا تو‌ جنگ نظامی مستقیم نیستیم. الان جنگمون اقتصادیه. تو جنگ اقتصادی هم آتش بس یعنی لغو یا حداقل تعلیق کلیه تحریم‌ها، یعنی اول باید آمریکا کل تحریم‌هاش رو لغو یا تعلیق کنه، بعد بشینیم پای میز مذاکره. نمیشه که وسط جنگ و زیر آتیش دشمن، حرف از مذاکره زد؟ مذاکره بدون آتش‌بس یعنی من نمیخوام به نتیجه برسم، یعنی مذاکره بهانه است؛ یه جور تاکتیک برای پیروزیه.

سرمو به علامت تایید تکون دادم؛ جوابی نداشتم.

ادامه داد: یکی دیگه از اصول عقلی و عرفی و قانونی مذاکره و صلح هم اینه که اگر دو طرف واقعا قصدشون از مذاکره رسیدن به صلح باشه، باید علاوه بر توقف جنگ، برگردن به شرایط قبل جنگ. مثلا تو جنگ ایران و عراق، درست وقتی که خاک ایران تو اشغال عراق بود، یه عده از سران کشورهای اسلامی، مثلا به عنوان میانجی‌گری اومدن ایران که ایران صلح‌رو بپذیره؛ یا چندتا قطعنامه از طرف سازمان ملل صادر شد که صلح برقرار بشه؛ ولی شروط منطقی ایران برای مذاکره و صلح رعایت نشده بود؛ یعنی اولا عراق باید از خاک ایران بیرون می‌رفت و  برمیگشت سرجای اولش، و دوم؛ مقصر جنگ و شروع کننده جنگ مشخص میشد. اونا میخواستن بدون این دو شرط، ایران صلح‌رو بپذیره. خب اگر ایران قبول میکرد، احتمال قوی این منازعه ایران و عراق تا الان ادامه پیدا میکرد؛ مثل همین مناقشه‌ی قره‌باغ یا موارد مشابه؛ واتفاقا اونا هم همینو میخواستن که استخوان لای زخم باقی بمونه. صلح اگر با شرایط واقعی نباشه، دیگه صلح نیست، آتش‌بسه که گاه‌گاهی هم به جنگ ختم میشه. مذاکره اگر برای صلح واقعی باشه، باید شرایطش هم لحاظ بشه. لذا در مناقشه‌ی ایران و آمریکا هم اگر مذاکره برای رسیدن به صلح واقعی باشه باید تمام تحریم‌ها لغو بشه؛ بعد بشینن ببینن مشکلشونو چطور میتونن حل کنن؛ والا با وجود تحریم، اونم از نوع حداکثری که حتی دارو و اقلام اساسی رو‌هم شامل میشه، مذاکره‌ بیشتر به طنز تلخ شبیهه؛ و اگر کسی با این شرایط برای مذاکره دست دراز کرد، فردا که طرف زیر میز زد، هیچ کس‌رو جز خودش نباید مواخذه کنه. تازه بگذریم از اینکه طرف مقابل کسیه که بارها و بارها عهدشکنی و خیانتش‌رو تکرار کرده  که دیگه...

 

گفتم: اگر اینجوریه پس چرا امام حسن علیه‌السلام با معاویه صلح کرد؟ اون که عهد شکنی و خیانتش اظهر من‌الشمس بود؟

خنده‌ی تلخی کرد و سرشو تکون داد؛ کمی به زمین زیر پاش خیره شد و با آه بلندی ادامه داد:

اینم از مظلومیت امام حسنه که کارای غلطمونو با این کار ایشون توجیه میکنیم؛ درحالیکه نه شرایطمون مثل زمان امام هست، نه امام اونجور که ما تفسیر به‌رای میکنیم عمل کرد.

دویدم تو حرفش که: این دیگه توجیهه. امام حسن بالاخره با معاویه که هم عهدشکن بود، هم ضد دین، صلح‌نامه امضا کرد یانه؟ مذاکره کرد یا نکرد؟

درحالیکه هنوز خنده تلخ تو صورتش بود، گره‌ای به ابروش انداخت و جواب داد:

بله مذاکره کرد ولی آیا همون اول کار رفت سراغ مذاکره؟ یا مذاکره و صلح آخرین اقدام، اون هم از روی ناچاری بود؟ اگر صلح امام‌رو میبینی، جنگش‌رو هم ببین که اول جنگید، بعد صلح کرد. اگر صلح کرد، چون سران سپاهش به حضرت خیانت کردند. حضرت برای صلح، لشکر کشی نکرد؛ لشکر کشی برای جنگ و رفع فتنه و شکست معاویه بود، ولی وقتی سران سپاه خیانت کردن، وقتی عده‌ی زیادی از سپاهیان به دشمن پناه بردن، دیگه چاره‌ای جز صلح نبود. حضرت بارها فرمودن اگر به تعداد حتی اندک، مردان اهل جنگ و یار مطمین داشتن، هرگز صلح نمیکردن، حضرت به چنان غربتی گرفتار شدند که به عنوان امیر سپاه، حتی در خیمه‌ی خودشون در امان نبودند.

اگر صلح کردند، راضی به صلح نبودند؛ و بعد از صلح، جشن نگرفتن، از اینکه با معاویه عهدنامه امضا کردن، خوشحال نبودن و برای این این صلح جشن و‌ پایکوبی به‌راه ننداختن!

آیا ما الان در شرایط امام حسن علیه السلام هستیم؟

کجای لشکر ما شبیه به لشکر زمان حضرت هست؟ کجای سرداران و سربازان ما شبیه سرداران خائن حضرت هستن؟

در حالیکه اقتدار نظامی ما باعث شده دشمنان علی‌رغم میل باطنی، جرأت خیال تعرض هم نداشته باشن، چرا و به چه حقی کسی باید به خودش اجازه بده چنین توهین بزرگی به ملت ایران بکنه و ملت و سربازان ایران‌رو با مردم عهدشکن و ترسوی کوفه مقایسه کنه؟!

مگر شهدای جنگ‌رو فراموش کردی؟

مگر همین چند روز پیش  تشیع شهدای خان‌طومان‌رو فراموش کردی؟ مگه همین بچه‌های ما نبودن داعشی که چنان رعب و وحشتی به راه انداخته بود که روسیه هم که میخواست باهاش مبارزه کنه فقط از راه هوایی عملیات میکرد، کسی جرات رویارویی زمینی با داعش، بجز بچه‌های ما نداشت. اگر سپاه ما نبود و جلوشون وانمیستاد و هیمنه‌شونو نمی‌شکست، هیچ لشکر و ارتشی یارای رودررویی با داعش‌رو نداشت. اگر الان میگیم داعش و رد میشیم، به خاطر رشادت امثال سردار سلیمانی و همدانی‌ها و شهدای مدافع حرمه؛ والا داعش‌رو طوری تدارک دیده بودن که بدون جنگ منطقه‌رو بگیره.

بعد ما این‌طور سپاه و ارتش داشته باشیمو دم از صلح امام حسن بزنیم؟! امام حسنی که تا آخرین لحظه پای جنگ وایستاد، و آخرسر چون لشکری براش نمونده بود، محبور به صلح شد؛ اون هم صلح با خون دل!

الحمدلله ما نه رهبرمون مظلومه و نه سپاهیانمون خائن و نه مردممون عهد شکن. پس مقایسه و قیاس با صلح امام حسن علیه‌السلام، فقط توجیه کار خودمونه؛ البته توجیه خیلی زشتیه که کسی کارشو به امام معصوم نسبت بده و حرفشو خورد و ادامه نداد.

معلوم بود منقلب شده بود، راستش منم حالم بهتر از اون نبود، ولی خب سعی میکردم به روم نیارم، ولی راست می‌گفت؛ کار غلط بده، توجیه کار غلط بدتره و بدتر از همه، استفاده‌ی ابزاری از ائمه و‌ نسبت ناروا دادن به ایشون برای توجیه کار غلطه که...

دیگه کم کم داشت وقت نماز میشد. گفتم: من ولی هنوز حرف دارم.

با همون نگاه مهربون گفت: بنده مخلص شمام هستم. بعد نماز اگر عمری باقی بود ادامه میدیم.

صدای اذان تو مسجد پیچیده بود؛ ولی من هنوز تو فکر حرفش بودم که فرصت برای مذاکره همیشه هست، همیشه وقت داریم بریم سراغ مذاکره؛ ولی فرصت برای کار کمه، فرصت سوزی، درواقع همین دست دست کردن‌ها و دور شدن از اقتصاد مقاومتیه، هرچه زودتر از اقتصاد نفتی خلاص بشیم زودتر به نتیجه میرسیم و دستمون برای هر مذاکره ای بازتره، باید فرق فرصت‌سوزی و فرصت‌طلبی‌رو بدونیم، و به بهانه‌ی سختی معیشت مردم که کم کاری خودمون باعثش بوده، و به اسم از دست رفتن فرصت، کشوررو دوباره نندازیم تو یه دور باطلی که قبلا تجربه‌ش کردیم. اگر اقتصاد مردم‌رو گرو گرفتیم و گره زدیم به انتخابات اون سردنیا که از پاسخ به مطالبات حق مردم فرار کنیم، و هی بر طبل  دوگانگی مذاکره و معیشت کوبیدیم، این اسمش فرصت‌طلبیه و فرصت‌سوزی هم هست!

اینکه بی‌تدبیری و کم‌کاری خودمون‌رو بندازیم گردن انتخاب فلانی و فلانی تو اون سردنیا و بخوایم از نمد مذاکره، کلاهی برای انتخابات پیش‌رو بدوزیم، هم فرصت‌طلبی کردیم هم فرصت‌سوزی!

فرصت کار کردن‌رو از دست ندیم. وقت برای مذاکره داریم. اون آقایی هم که تازه انتخاب شده، حداقل چهار سال دیگه سرکاره. این‌همه عجله برای مذاکره، و موکول کردن توان کشور به اون، از دست دادن فرصت و فرصت‌سوزی بزرگیه که قابل جبران نخواهد بود.

جانباز نخاعی، دکتر سجاد قنبری

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال

تمامی حقوق محفوظ است.

امام خامنه ای امام خمینی
                 

 

 

Template Design:Dima Group